گاهی وقت ها خوشبختی ها چه عمر کوتاهی دارند! در فاصله ی یک چشم به هم

زدن ثانیه هایی که احساس خوشبخت ترین انسان روی زمین را داری تبدیل به تنها

ترین آدم روی زمین می شوی...!

نمی دانم چرا ولی از وقتی که رفتی دست معرفت روزگار از شانه ام برداشته شد  

تا کی باید تن به روابطی داد که فقط برای ارزش های ظاهریست و بویی از معرفت

نبرده است داد،یه دوستانی که اگر سراغشان نروی به سراغت نمی آیند.دلم می

خواهد از این قفس خود را رهاکنم و به دامان عقابان کبوترانه پناه برم.

معرفت و مرام گوی گمشده ای شده است که مردم آن را از چشم شهر حاشا

 می کنند...!

دلم از این زمانه سخت تنگ است.
 
دیگر از این همه باران آشنا

که از پیاله ی دست های آسمان سر می رود

حیرت نمی کنم

از روزی که رفته ای

ماه شب های اینجا هم

اشک هایش را با ابرها پاک می کند...


دسته ها :
چهارشنبه بیست و هفتم 6 1387
X